کد مطلب:106582 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

خطبه 197-منع از دشنام شامیان











[صفحه 21]

گفتار آن حضرت، این سخن را هنگامی فرمود كه شنید جمعی از یارانش اهل شام را در صفین دشنام می دادند: لهج به: نسبت به آن حرص ورزید. (من دوست ندارم كه شما از ناسزاگویان باشید، اما اگر كارهای آنان را برشمرده، حالات آنها را به خاطر می آوردید به درستی نزدیكتر و برای اتمام حجت شما بلیغتر و رساتر بود، و (حق این بود) كه به جای ناسزا به آنها می گفتید: خدایا! خون ما و ایشان را از ریختن حفظ فرما، و امر میان ما و آنها را اصلاح كن، و آنان را از گمراهی نجات ده، تا هر آن كس نسبت به حق، ناآگاه است، آن را بشناسد و آن كه حریص به گمراهی و ستیز با حق است از آن برگردد.) نتیجه ی این فصل از گفتار امام (ع): ادب آموزی و ارشاد یاران به سیره ی حسنه و وادار كردن آنهاست بر این كه به سخنان نیكو خو گرفته و زبان خود را به آن عادت دهند، امام علیه السلام با اظهار ناخشنودی خود نسبت به ناسزاگوئی و نهی كردن از آن، حكم حرام بودن آن را صادر فرموده است، چنان كه پیامبر اكرم نیز فرموده است: (من برای لعن و سب مبعوث نشده ام) و جای دیگر به درگاه خدا عرض می كند: (خدایا! من بشری بیش نیستم، پس هر گاه انسانی را نفرین كردم تو آن را به سود او قرار

ده، نه به زیان او، و او را به راه راست هدایت فرما). لو وصفتم... فی العذر یعنی، اگر از ناسزاگوئی مخالفان، صرف نظر كرده، كارهای ناشایست آنها را برایشان برمی شمردید و از روی خیرخواهی و راهنمائی، ستمگری و انحراف آنان را یادآور می شدید و سپس به جای دشنام، این چنین در حق ایشان به دعا می پرداختید به درستی نزدیكتر بود، زیرا موقعی كه كارهای زشت آنان را تذكر داده و آنها را نصیحت می كردید، امید می رفت كه به سوی حق برگردند، و نیز برای شما بهترین اتمام حجت محسوب می شد، زیرا بعدا می توانستید ادعا كنید: وظیفه ی خود را انجام داده و برای دست برداشتن از خلافكاری آنها را نصیحت كرده اید، ولی آنان گوش نداده اند. قلتم عطف بر كلمه و صفتم و قبل از آن، لو در تقدیر است، و نیز جواب شرط بعد از پایان دعا، مقدر است، و هر دو، به قرینه قبلی حذف شده است و تقدیر آن چنین است، اگر این دعا را بر زبان جاری می كردید، در گفتار درست تر و در مقام عذر رساتر بود. دعائی كه حضرت به اصحاب خود می آموزد، با وضعیت جنگ مناسبت است و در آن، چند موضوع از خدا درخواست شده است: 1- این كه خدا خونها را از ریختن نگهداری فرماید، زیرا اولین چیزی كه در جنگ معمول است و خ

وف آن می رود خونریزی است. 2- علت حفظ خون كه اصلاح ذات البین است، درخواست شده، یعنی خدایا! میان ما و ایشان را از حالاتی كه مایه اختلاف است، حفظ فرما و به جای آن الفت و همبستگی قرار ده. شارح در شرح ذات البین چنین می گوید: به علت این كه احوال اجتماعی همراه با طرفین است لذا بر آنها ذات البین اطلاق شده (یعنی آن چه در میان است). چنان كه وقتی گفته می شود: اسقنی ذا انائك، یعنی بنوشان به من آن چه از آشامیدنی كه در طرف خود داری، به علت این است كه آشامیدن همراه ظرف می باشد. معنای دیگر برای ذات البین: این است كه ذات به معنای حقیقت و ماهیت شیئی باشد، و بین از بینونیت و به معنای افتراق و جدایی باشد و كلمه ذات البین یعنی حقیقت اختلاف و معنای عبارت: (اصلح ذات...) این است: خدایا! حقیقت تفرقه میان ما و ایشان را اصلاح فرما و آن را به الفت و همبستگی تبدیل كن. 3- سپس عاملی كه ریشه ی اختلاف و تفرقه را از بن برمی كند و مایه ی اصلاح جامعه می شود كه همان هدایت و برگشتن از ضلالت است از خدا خواسته، تا با شناخت كسی كه حقش ناشناخته مانده، از بی خبری نجات یافته و از عداوت و دشمنی برگردد. غباوت (غفلت و بی خبری) طرف تفریط از صفت پسندیده ی

حكمت است و عداوت طرف افراط از صفت عدالت می باشد و این هر دو صفت پست در یاران معاویه وجود داشت، زیرا آنان وقتی از درك حقیقت ناتوان شده و شك بر آنان عارض شد ستم كردند و در دشمنی خود تجاوز و افراط كردند. به جای (غی) (عمی) نیز روایت شد. كه مقصود كوردلی و غفلت آن است.


صفحه 21.